-
سفر ۲ و نطق پدر میوه!
شنبه 26 مرداد 1387 16:02
-
سفر...
جمعه 25 مرداد 1387 14:10
سلام به دوس جونای خودم... تازه از سفر برگشتم... خوش گذشت : همه چی عالی بود:هوا زمین زندگی! ۲ تا هتل عوض کردیم: اولیش یه کلوپ قدیمی بود که تبدیل شده بود به هتل. دومیش کنار ساحل بود و رویایی. من به یه حقیقتی درین بین دست یافته ام: ابو تو مسافرتا خیلی خوب منو جمع می کنه! اگه اون نباشه من گیج می زنم و دور خودم می چرخم یه...
-
ماه عسل
یکشنبه 20 مرداد 1387 13:54
هورا............... داریم با ابو می ریم مسافرت! بالاخره شناسنامه هامون رو بهمون دادن!!!!!!!! اون آقای محضر دار واسه دادن شناسنامه هامون خیلی جفتک انداخت و بازی در آورد! اما بالاخره ابو جونم درستش کرد! می ریم شمال فردا!!!!!! قراره صبحونه رو حسابی بخوریم.بعدش یه ناهار توپ! اما شبا شام نخوریم تا من چاق نشم! دوس جونا فعلا...
-
دیشب ...(شب عقد کنون من)
جمعه 18 مرداد 1387 20:26
-
اتفاق
چهارشنبه 16 مرداد 1387 19:22
می خواد یه اتفاق تو زندگی من بیفته. یه اتفاقی که نمی دونم آخرش چی می شه؟ به کجا می کشه؟ بعضی ها اسم این اتفاق رو می زارن یه اتفاق سبز! نمی دونم باید خوشحال باشم یا ناراحت؟ یه حس گنگ و نامفهوم دارم امشب. نمی خواستم تا قبل از این اتفاق بنویسم اما... مجبور شدم! دلم هر چن وقت یه دقیقه هری می ریزه پایین! انگاری دارن تو دلم...